اخیرا جنجالی پیرامون مختارنامه به پا شده بود و یکی از مراجع مذهبی موضعگیری تندی را در بارهی نمایشِ شمایلِ عباس بن علی (ع) در این سریال ابراز داشته بود که واکنشهای تندی را هم دربر داشته است.
این را من باب مقدمه داشته باشیم تا به موضوعی برسیم:
هر چه تردید دربارهی ناخودآگاهی میرباقری دربارهی مختارنامه داشتم، با دیدنِ قسمتِ یازدهم و تصاویر جنگ کربلا از هم گسیخت. این قسمت، انبوهی از غلطهای تاریخی و بیسلیقگیهای هنری را دربرداشت که نشان داد بالاخره دستپختِ سازمانِ معظم صدا و سیما چیزی از سنخِ خودش درآمده و همچو آشِ دهنسوزی هم نیست.
من تیتروار به چند غلط تاریخی و بیسلیقگی تصویری اشاره میکنم:
1- توصیفی که مقاتل از برخورد قاصد امام با زهیر بن قین دارند، به مراتب جذابتر از طراحی و دکوپاژ بیلطافتِ فیلم است. در متن واقعی، همه سر سفرهی غذا هستند که قاصد میآید و وقتی میفهمند حسین زهیر را دعوت کرده، به عبارتِ مقاتل «انگار پرنده روی سرشان نشسته باشد» بیحرکت شده و به هم زل میزنند. اما اینجا روی تخت زن و مرد نشستهاند و حرفهای سریالهای کلیشهای مذهبی را از حلقِ یکدیگر به گوش هم سرازیر میکنند و بالاخره زن با لطایفالحیلی او را وادار میکند برود.
2- درامِ آقای میرباقری به ما میگوید زهیر زنش را طلاق داد تا گرفتارِ بنیامیه نشود. ولی زن مثل اینکه هیچ از این قضیه نفهمیده و ملتفت نشده، نقضِ غرض میکند و دنبال شوهرش راه میافتد میآید به دشتِ پربلای کربلا که چی؟ کارکردش این است که آن دور میایستد و جنگیدنِ شوهرش را نگاه میکند و گاهی غش و ضعف. حالا تاریخ چه قدر منطقی این قضیه را پرداخته: زهیر زنش را طلاق میدهد که آزاد باشد با هر کس میخواهد ازدواج کند. بعد هم زن اصلا به کربلا نمیآید و مطابق منطق عقلی خداحافظی پرسوزوگدازی دارند و تمام.
3- شبِ عاشورا درست از فیلمهای ژانر دفاع مقدس گرفته شده است. حاجی و سید و شب تاریک و حلقهی دور هم و پرچمهای رنگی در اهتزاز! تازه اصلا نقل خاموش کردنِ چراغ یک نقل ضعیف از یک کتابِ بیسند است که آقای میرباقری برای خودش آن را اضافه کرده و این بماند.
4- روز عاشورا، زهیر میجنگد و بعد برای نماز به دشمن پیشنهاد توقف جنگ میدهد. یکی نیست بگوید آخر از ساعتِ سرِ صبح اگر جنگی بوده در آن دشت، پس کو جنازهها؟ کو میدان جنگی؟ چرا دشت مثلِ دلِ ما صافِ صاف است؟ جوری که آماده است شخمش بزنی و دانه بکاری و گندم بچینی.
5- و تاریخ میگوید شمر خودش رأس کسی بود که با نماز خواندن یاران حسین مشکل داشت و اجازه نداد. حالا شمر راضی میشود. عمرسعد هم راضی میشود. ولی چی؟ یک پسربچهای که هنوز مو به صورتش نیامده بیخیال نمیشود و زیر پای بابا مینشیند و خرش میکند و القصه. این هم لابد به خاطر آن گنجانده شده تا بعدها که مختار خدمت این پسر (حفص بن عمر) رسید مخاطبان توجیهی داشته باشند.
6- و از همه خندهدارتر اینکه امام نمازِ ظهر عاشورا را که نمازی در وضعیتِ جنگی است، یا به اصطلاح فقهی نماز خوف بوده، همراه زنان برگزار میکند. یکی نیست بگوید یعنی امام نگرانِ جان زن و بچه نبوده که آنها را در خیمهها نگه دارد؟ اصلا کجای تاریخ نمازِ ظهر عاشورا را با زن و بچه خواندهاند؟ نمازِ خوف را مگر با زن و بچه میخوانند؟ (نماز خوف: نماز در شرایط خاص و خطرناک که مانند نماز شکسته است.)
7- و حتی خندهدارتر از آن اینکه در صفِ اول زنان (صفی که هیچ وقت وجود نداشته) نه بانوانِ بنیهاشم که زنِ زهیر نشسته است. زنی که اصلا در کربلا نبوده و نمازی که اصلا درش زنها نبودهاند و معلوم نیست حکمتِ دراماتیکِ گنجاندنِ این صحنههای بیربط چه بوده؟ و تازه اگر زنهای روبندهداری که در صف اول هستند، همان بانوانِ هاشمی باشند، یکی نیست بگوید آخر مسلمانها، این مخدّرات به چه مذهبی نماز میخواندهاند؟ در مذهب شیعی که پیشانی باید به خاک برسد و نمازِ با روبنده درست نیست.
8- بیسلیقگی هم از این بیشتر میشود که زهیر دارد با دشمن میجنگد و زنها زنِ او را در برگرفتهاند و او هم با هر دشمنکشیِ شوهرش، لبخندی میزند انگار نه انگار که این جنگ، نه جنگی است که احتمالِ پیروزی یا شکست داشته باشد، بلکه جنگی است که مرگ و قتل و شکست در آن حتمی است و این را عددِ نابرابر (و خیلی هم نابرابرِ) دو سپاه روشن میکند. حالا واکنشهای خوشخیالانهای که آقای کارگردان به زنِ زهیر داده تا آن جور لبخند بزند و شادی کند و وقت مرگ شوهرش هم به خاکِ عزا بنشیند! منطق حکم میکند چه بگوییم؟
9- بگذریم از اینکه خیمهگاه حسینی در گودالی گذاشته شده که در نمای مقاتله و رزم، هیچ از آن دیده نمیشود و علقمه که در واقع نزدیک است به خیام، اصلا معلوم نبود و تازه از همه جالبتر اینکه گروه صحنه انگار یادشان رفته بود برای بیچاره سپاهیان عمرسعد هم خیمهگاهی بسازند تا مجبور نشوند نه روزِ تمام زیر ظلّ آفتاب، پوست برنزه کنند. آخر ناسلامتی اینها هم سایبانی میخواستهاند نه اینکه فقط یک سایبان برای آقای عمرسعد بگذاریم و بقیه را بیخیال شویم. این هم از طراحی صحنه.
10- و اصلا طراحی جنگ زهیر با دشمن را و آن همه حرکت نمایشی و پهلوانبازیهای دلیرانه را به عهدهی مخاطب میگذارم. اگر برای مخاطب باورپذیر بوده که هیچ، و اگر ردّ پای ورزشهای رزمیِ چین و ماچین را در آن ندیده باز هم هیچ.
این ده نمونه مشتی از خروار است. اصلا چه کوتاهییی بزرگتر از اینکه تصویر رزمِ کربلا که نقطهی حساسِ سریال است و بودجهی جداگانه و زمانِ مجزایی دریافت کرده تا ماندگار شود، این طور بیحس و حال و گاه ساده لوحانه تصویر شود؟ باید حدس میزدم با بهبه و چهچهی که مسئولین محترم صدا و سیما از این اثر میکنند کار به سمتِ مجموعهی «یوسف پیامبر» اثر جناب سلحشور میل کرده باشد. میترسم این روند به آیندهی مختارنامه تبدیل شود و از طرفی امیدوارم صحنههای کربلا صرفا به خاطر تحمیلی بودن و اینکه شاید به میل مدیران سازمان اضافه شده به این شکلِ نچسب و ناجور به سرانجام رسیده باشد و روالِ کلّی اثرِ میرباقری از چنین سکانسهای مفتضحی مجزا باشد.
ما خیلی از ضعفها را نگفتیم. اینکه زنِ زهیر چهطور اسیر شده و بعد آمده دوباره همانجا در بیابان خیمه زده و آخر چه توجیه دراماتیکی دارد؟ اینکه چه دلیلی برای حضورِ زن زهیر بود جز یک فلاشبکِ ناتوان و ناموفق؟ چرا بیان دراماتیک باید به نفعِ نشاندادنِ صحنههایی (که تازه از پسشان بر نمیآییم) قربانی و الکن شود؟ چرا مسجدالحرام دیوار دارد؟ حال آنکه نخستین بار در زمان عبدالملک اموی بوده که دارای دیوار شده. چرا از محمدرضا شریفینیایی استفاده کردید که نه صدایش را میخواستید و نه تصویرش را؟ (صدایش را که دوبله کرده بودند و تصویرش را هم آنقدر در گریم پوشانده بودند که علیالظاهر قرار نبوده چیزی از او دیده شود و حق هم داشتهاند چرا که ممکن بود صحنههای غمانگیز به یاری حافظهی مردم و لطفِ اخراجیهای یک و دو و سه و ... به صحنههای خندهدار و مفرح بدل شود.) و و و این رشته سرِ دراز دارد.
حالا برگردیم به حرف مراجع مذهبی. پیش از دیدنِ این قسمت من هم مثلِ خیلیها تصور میکردم مراجع مذهبی باید در این موردِ بخصوص طرزِ تفکرشان را عوض کنند. اما وقتی میبینم که صحنههای مربوط به زهیر تا ایناندازه حرصدرآور شدهاند میترسم صحنههای حساس عباس بن علی (ع) که شخصیت حساسی برای مردم بوده و هست باز هم به همان اندازه افتضاح از کار درآمده باشد و به مراجعِ مذهبی بابتِ هر گونه اعتراضی حق میدهم هرچند انگیزههایمان متفاوت باشد.
در تاریخِ هنرِ دینی، محتشمِ کاشانی با نظمش و بهرامِ بیضایی با توصیفی که از کربلا در فیلمنامهی منتشرِ روز واقعه میدهد، تنها با قلم کاری کردهاند که میرباقری با آن هم بودجه و امکانات، خرابش کرده است. حتی در مورد فیلمِ شهرام اسدی، روز واقعه، من که آن چند دقیقهی آخر کار را و نمایش مهیب، هولانگیز، هراسآور و وحشتناک از کربلا را که انگار نفخ صور و صحرای محشر را به تصویر کشیده با همهی صحنههای کربلا در مختارنامه عوض نمیکنم.
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1